به گزارش مشرق، کردستان یکی از جاذبههای گردشگری جنگی کشورمان به شمار میرود.
۳۱ سال بعد از پایان دفاع مقدس، شهرهای غربی کشورمان همانها که سپر شدند مقابل نیروهای بعثی، همانها که دوشادوش بقیه مردم جنگیدند، شهید دادند و نگذاشتند یک وجب از خاک کشورمان به دست عراقیها بیفتد؛ همانها هنوز حال و هوای جنگ دارند، هنوز خاطره رشادت و ایثار از ذهن شان پاک نشده؛ کردستان، ایلام، کرمانشاه و آذربایجان غربی، هنوز راوی همان روزها هستند؛ اهل گشت و گذار که باشید، دلتان هوس دیدن کوه و کمر که بکند، میتوانید بین همه گزینههای گردشگری، سری هم به مناطق عملیاتی این استانها بزنید؛ یک سفر فراموش نشدنی که هم فال است و هم تماشا. گروهی یا تکنفره، خانوادگی یا دوستانه؛ این سفر یک سفر متفاوت است؛ چه در پوشش کاروان راهیان نور از دانشگاه و مدرسه عازم شوید، چه تورها و آژانسهای گردشگری و چه یک سفر شخصی؛ این بار تجربهای متفاوت از سفر پیشروی شماست. سفر به مناطقی که از آخرین روز شهریور ۵۹ تا مرداد ۶۷ زیر آتش باران گلوله و خمپاره بودند و حالا پر از نشانهاند. این سفر تاریخ و فصل ویژه ندارد؛ هروقت دلتان پرکشید میتوانید راهی شوید، حال و هوایش در هر فصل یک جور خاص است، درست مثل همان زمستانهای سرد و تابستانهای گرم جبهه، این منطقهها در همه فصلها دیدنی اند؛ برای دیدن این مناطق هر کدام از چهاراستان را که انتخاب کنید، کلی منطقه و یادمان پیش رویتان است؛ این البته حکایت یک قسمت از سفر شماست. قبل از رسیدن به مقصد، قبل از دیدن یادمانهای شهدا، شما به دل جاده زده اید؛ آنچه پیش روی شماست، طبیعتی بکر و مثالزدنی است؛ اتفاقی که باعث شده گردشگری مناطق عملیاتی، حکایت یک تیرو دونشان باشد برای همه آنهایی که اهل سفرند. پس این شما و این پیشنهاد یک سفر متفاوت در صفحه ایرانگردی امروز ما.
سنندج شهر هزار تپه
به کردستان که وارد شوی، با خودروی شخصی یا اتوبوس و کاروانی، فرقی نمیکند، آنچه به استقبالت میآید، طبیعتی سرسبز و مناظری بهشتی است، آن هم در این پاییز رنگارنگ و آن جادههای زیبای پرپیچ و خم.
دروازه ورودی، سنندج است؛ شهر هزار تپه، شهر مساجد و سرزمین مجاهدتهای خاموش. شهر روایتهای زیبای تاریخی؛ حکایت ماموستاهای نستوهی چون شیخالاسلام و برهان عالی و کریمیان، حکایت شاطرمحمد و فرزندانش و دهها خاطره دیگر که سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر میرسد؛ که اینجا روزگاری خط مقدم جبهه بوده و حالا میراث دار هزاران خاطره از رشادتهای سرخ. میراث دار قصه روزهایی که فقط چند نفر از رزمندگان اسلام در مقابل صدها نفر از ضد انقلاب طی چهل روز در باشگاه افسران سابق با کمترین امکانات و آب و غذا مقاومت کردند و هرگز تسلیم نشدند.
اینجا اگر بیایی، متوجه گذر زمان نمیشوی، چنان که ناخودآگاه خود را بر جادهای مرتفع بر بلندای تپهای در مرکز شهر مییابی و معلق میمانی بین آسمان و زمین؛ آسمانی که اگر دل بدهی هنوز میتوان تصاویر و صدای گوشخراش هواپیماهای بعثی و بمباران بیوقفهشان روی سر شهر را دید و شنید. کوچه پس کوچههای شهر و چهارگوشهاش نیز که هنوز مملو است از عطر محمد بروجردی، محمدسعید جعفری، غلامعلی پیچک و رسول حیدریان و شب زندهداریهای سبز و روزهای سرد و خاکی و سرخشان.
بر بلندای یادمان والفجر ۱۰
از سنندج به سمت مریوان میرویم. بعد از شهر سروآباد و ۱۵ کیلومتر مانده به مریوان یعنی سه راه حزبا... تابلوی کنار جاده، مسیر پاوه را نشان میدهد؛ مسیری که در حاشیهاش اردوگاههای اسکان پناهجویان کرد عراقی که سندی از آوارگی آنها و جنایت شیمیایی بعثی ـ اروپایی است، به چشم میخورد. از دره شیطان هم که عبور کنیم به روستای زیبای دزلی میرسیم... .
فرصت کم است و باید قبل از غروب آفتاب به ارتفاع دالانی و مَلَه خور، محل عملیات والفجر ۱۰ برسیم و در راه بازگشت بهتر میتوانیم دزلی را ببینیم.
یادمان عملیات والفجر ۱۰پس از روستای دره کی و سمت راست جاده است. اینجا از گردنه بالا میرویم و به ارتفاع میرسیم؛ ارتفاعی که میشود از بلندای آن نیمی از کردستان عراق مثل شهر حلبچه، سیدصادق و خورمال و همچنین نیمی از کردستان ایران و شهرهای مریوان و سروآباد و پاوه اش را ببینی.
به قله میرسیم و بالاتر از گردنه «ته ته» و انگار در آسمان ایستادهایم. اینجا نقطه صفر مرزی با کردستان عراق است و اگر گوشهایت تیز باشد، نوای زیبای محمدرسولا...؛ رمز عملیات والفجر ۱۰ را میشنوی؛ نوایی که در هوا منتشر میشود و میرسد به سد دربندیخان در پایین دستِ روبهرو با هزاران راز ناگفته.
دزلی و خاطره حضور رهبری
کاروان از یادمان عملیات والفجر ۱۰ به سمت مریوان که خارج شود، ده پانزده دقیقه بعد و در دامنه ارتفاعات دالانی و مَلَه خور به روستای دزلی میرسید؛ روستایی زیبا که در یک درهای قرار دارد و اطراف آن را ارتفاعات صعبالعبور احاطه کرده. ورودی روستا از سروآباد، حدود دو کیلومتر، صخرههای بزرگی قرار دارد که ضد انقلاب در پناه آنها به راحتی قادر بود با استقرار قوای معدودی، یک ستون عظیم نظامی را به تله بیندازد. این روستا هم رازهای ناگفته بسیاری دارد.
این روستا به مدت دو سال پایگاه اصلی و مرکز فرماندهی ضدانقلاب بود و آزادی خود را مدیون حماسه سردار بینشان سپاه اسلام، حاج احمد متوسلیان است.
اینجا بیشتر از هر جای دیگر کردستان، شمیم ولایت سیدعلی عزیز، تو را پرانرژی میکند، که مردم اینجا عاشق رهبر هستند. سال ۱۳۵۹ بود که دزلی میزبان حضور مجاهدانه سیدعلی خامنهای بود و همان روز بود که دشمن بعثی با همراهی ضدانقلاب، عصبانی از استقبال گرم مردم از آقا و ارادت به نظام اسلامی، به محض خروج ایشان از روستا، دزلی را آماج بمباران هوایی خود قرار داد و افراد زیادی در این واقعه به شهادت رسیدند.
برای گرامیداشت یاد شهدای دزلی و حضور مقام معظم رهبری در این روستا، یادمانی احداث شده که همه ساله میزبان زائران راهیان نور است.
مریوان؛ سرزمین نیلوفرهای سرخابی
پس از بازدید از روستای دزلی، میتوانید به سمت مریوان حرکت کنید. اطراف جاده جنگلهای بسیار بکر و زیبای بلوط و سقز و مازو دیده میشود. درختهای به هم پیچیدهای که تمام سطوح کوههای بلند را فرا گرفتهاند و آن گاه که تو از جاده به آن ارتفاعات مینگری تازه میفهمی چرا دو تک تیرانداز ضدانقلاب میتوانستهاند یک گردان را در این پایین معطل کنند و تازه میفهمی که پاکسازی آن مناطق صعبالعبور چه دل و جراتی میخواسته و عجب کار سختی بوده است.
اولین آبادی، شهر کانی دینار است که زخم بمباران شیمیایی بعثیها را بر تن خود به یادگار دارد. به مریوان میرسید. در ابتدای ورودی شهر طاق نصرتیست که باید از زیر آن عبور کنید. حالا به شهر شهدای عملیات والفجر ۴ خوش آمدید؛ جایی متفاوتتر از هر جا.
آنچه تو را همان ورودی شهر متوقف میکند تابلوی بیمارستان صحرایی ابوعمار است و آرامگاه هشت نفر از شهدای مظلوم بمباران شیمیایی حلبچه، شامل یک مرد، دو زن، یک دختر و چهار کودک که سال ۶۶ به این مکان منتقل و دفن شدهاند. یادبود برخی شهدای مفقودالاثر، مانند شهیدان احمد مرادی، محمد سعید برزویی، احمد صفائی و... نیز در میانه این گلزار کوچک ولی نورانی جلوه گری میکند.
میدان ۲۳ فروردین، یادآور شهدای مظلوم سپاه مریوان و شهید عبدا... طرطوسی در حمله وحشیانه ضدانقلاب است. مرکز شهر، میدانی قرار دارد که عنوان میدان شهید فهمیده را به خود گرفته.
در قسمتی از شهر، روبهروی بیمارستانی که به بیمارستان «ا... اکبر» معروف است، روی تابلویی بزرگ، عکسی از رهبر انقلاب اسلامی قرار دارد که سر مجروحی را بر بالین گرفتهاند و گویا به دیدار سال ۶۱ ایشان از این بیمارستان مربوط میشود و علی الظاهر آن جانباز که حال وخیمی داشته بعدا به فیض شهادت نائل میشود.
مریوان پر از حرف و قصه و حکایت است؛ حکایتهایی که باید بروید و ببینید و بشنوید.
راستی به مریوان که رسیدید در کنار یادمانهای شهدا، حتما سری به دریاچه زیبای زریوار بزنید، در ساحل، روبه روی نیزارهایش و در یکی از همان رستورانهای محلی زیبا بنشینید و درحالی که با عزیزانتان ماهی کباب شده دریاچه را نوش جان میکنید، به شهدایی بیندیشید که در ساحل خاکی و غروب زیبای همین دریاچه برای همسر و فرزندشان، عاشقانه مینوشتند و میسرودند... .
*جام جم